آدرينا شريفآدرينا شريف، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

آدرينا يعني عشق مامان و بابا

قصه ما- پارت 2

من که شوکه شده بودم و فکر می کردم دارم خواب می بینم نه از این لحاظ که فکر کنید خوشحال شده بودم نه از این بابت که اونو مثل داداش خودم می دانستم و اصلاً‌ فکرش را نمی کردم که از من خواسگاری کنه . از من خواست اول خودم جوابش را بدهم و بعد اگر جواب من مثبت بود مسأله را به خانواده اش بگوید چون اصلاً دلش نمی خواست که این مسأله باعث کدورت و ناراحتی خانواده ها شود چون رابطه خانواده ها رابطه ای نبود که امروز و دیروزی باشد و قدمت بسیار زیادی داشت و حیف  بود که به خاطر این مسأله خدایی نکرده کدورتی پیش بیاید .   مهلت خواستم تا فکر کنم اما بابایی ات عجله داشت و با کلی چک و چونه یک هفته به من مهلت فکر کردن داد . اون...
24 ارديبهشت 1390

قصه -پارت 1

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یک مامان و بابا بودند که البته از زمانی که مامان می خواهد قصه را شروع کنه مامان و بابا نشده بودند . قصه از اونجا شروع شد که ..... مامان داشت زندگیش را می کرد و همه چی آروم بود تا زمانی که سربازی بابا حمید افتاد مشهد و همه چی عوض شد ........ بابا چند ماهی را خونه مامان بزرگ و بابابزرگ گذراند و توی این مدت بر حسب اتفاق یک خواسگار سمج ،‌کنه و احمق از سمت عمه جان مامانی اومدند خواسگاری و این باعث شد بابایی فکر کنه که مامان شاید قصد ازدواج داشته باشه به همین دلیل با اینکه سرباز بود به خودش اجازه داد و از مامان خواسگاری کرد.   ادامه در پارت ٢ ...
22 ارديبهشت 1390

قصه -پارت 1

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یک مامان و بابا بودند که البته از زمانی که مامان می خواهد قصه را شروع کنه مامان و بابا نشده بودند . قصه از اونجا شروع شد که ..... مامان داشت زندگیش را می کرد و همه چی آروم بود تا زمانی که سربازی بابا حمید افتاد مشهد و همه چی عوض شد ........ بابا چند ماهی را خونه مامان بزرگ و بابابزرگ گذراند و توی این مدت بر حسب اتفاق یک خواسگار سمج ،‌کنه و احمق از سمت عمه جان مامانی اومدند خواسگاری و این باعث شد بابایی فکر کنه که مامان شاید قصد ازدواج داشته باشه به همین دلیل با اینکه سرباز بود به خودش اجازه داد و از مامان خواسگاری کرد. ادامه در پارت ٢ ...
22 ارديبهشت 1390

تقديم به بهترين مامان دنيا

  تقديم به بهترين مامان دنيا   ماماني عزيزم تقديم به تو كه اينهمه شب بيدار موندي تا من بخوابم من را تا پاسي از شب جلوي مانيتور راه بردي تا من بخوابم چي كار كنم ديگه اينطوري خوابم مي بره با اينكه از سر كار خسته مي آيي خونه اما خدمات ويژه اي به من و بابا حميد رضا مي دهي .             خيلي دوست دارم بوس گنده   ...
21 ارديبهشت 1390